تبلیغ شماره 1

در زمان حیات

مرد ثروتمندی به عالمی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند!

💮 عالم گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک گوسفند برایت نقل کنم...


زغال فروش

گویند ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.


🌟 مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.


دزدی بگم یا اختلاس عزیزان

کلاغ خبر آورده بود برامون

از اینور اونور خبر فراوون

دزدی شده یه گوشه ای از ایران

دزدی بگم یا اختلاس عزیزان؟


جیب هایم خالیست

جیب هایم خالیست

کفش هایم کهنه، چشمم کور

من عجب دنده نرمی دارم

من پولهایم را وقتی می گیرم

که فاتحه اش را خوانده باشد زن من


ارزش گردش پول

 ماه آپریل است!

🎭 درست هنگامی است که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند. 

🎯 ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.


گویند روزی گاندی

گویند روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. 

 


مادربزرگ برایم از سفر هدیه آورده بود...

ادربزرگ برایم از سفر هدیه آورده بود... 

🎁 جعبه ی کادو را که باز کردم، از خوشحالی بالا و پائین می پریدم و فریاد می زدم:

🎊 آخ جون...  آتاری 


عتیقه فروش

ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.

ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ .


فقر واقعی

روزی مرد ثروتمندی، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند.

 


فردی به دکتر مراجعه کرده بود

فردی به دکتر مراجعه کرده بود، در حین معاینه یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد... 

 


مرد سالخورده ای بیماری افسردگی شدید داشت

👟مرد سالخورده ای  بیماری افسردگی شدید داشت . 

🚩 او دارای ثروت زیادی بود .

💮 هیچ پزشکی قادر نبود او را معالجه کند و او حالش هر روز بدتر میشد.

👒 یک روز پزشکی پیدا شد و گفت من قادرم حال پیر مرد را خوب کنم.

☀️ همه پرسیدند: چطور؟


ثروت واقعی کوروش بزرگ

زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟!

 


نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته

🌂 گویند: زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت.

 


گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت

🍉 گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده فقیرم وچیزی ندارم.

 


سیگار

👩🏻 زن: عزیزم تو سیگار می کشی؟

👦🏻 مرد: بله

👩🏻 زن: روزی چقدر؟

👦🏻 مرد: 3 بسته

👩🏻 زن: پول هر بسته چقدره؟

👦🏻 مرد: ۷،۰۰۰تومن

👩🏻 زن: چند ساله سیگار می کشی؟

👦🏻 مرد: ۱۵سال


شخصی میخواست مقداری پول به اویس قرنی ببخشد

🍄🍃 شخصی میخواست مقداری پول به اویس قرنی ببخشد؛ ولی او از پذیرفتن ان ممانعت کرد و گفت: من به این پول نیازی ندارم؛ زیرا هم اکنون یک دینار دارم!

 


قرض "debt

🌟 در روزگاران دور شخصی عمه مهربانی داشت. 


🎁روزی از عمه خود پول قرض می خواهد 

💳 و عمه با خوش رویی به او می گوید:

🎒 برادرزاده عزیزم! برو گوشه قالی را بلند کن. 

💷 زیر آن چند سکه است، بردار و کار خود را راه بینداز. 


می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت

🔔زنگ تفریح مالی


🔨 می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت!


☠️ روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد.

💉 هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست؛


شاخص اقتصادی از دیدگاه شاه عباس

🚩 می گویند شاه عباس از وزیر خود پرسید: امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟

 


مردی خسیس

😐 مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید.

🤔 او طلاها را در گودالی در حیاط خانه اش پنهان کرد.

😆 او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.

😶 تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد.


زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.

👈زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طورمساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند.

✋️ مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد.


حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

🌟 🍃حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

🍃🌟  زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

🌟 🍃شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.


کوک کفش

👠کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می برد. کفاش با نگاهی می گوید این کفش سه کوک می خواهد و هر کوک  ده تومان و خرج کفش می شود سی تومان.

 👡 مشتری هم قبول می کند. پول را می دهد و می رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.


همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید

🌤همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید.

🎭 پرسید: چه می‌کنی؟

🏡 گفت: خانه می‌سازم…

⛱ پرسید: این خانه را می‌فروشی؟

💯 گفت: می‌فروشم.

🌀پرسید: قیمت آن چقدر است؟


چانه‌زنی

🍃 بزرگی در معامله‌ای که با دیگری داشت، برای مبلغی کم، چانه‌زنی از حد درگذرانید. 

💊 او را منع کردند که این مقدار ناچیز بدین چانه‌زنی نمی‌ارزد. 


ملا نصرالدین

👈✋️👇روزی اهالی روستایی از ملا نصرالدین دعوت کردند تا برای ایشان سخنرانی کند!


🖐🙌👇ملا در ازای سخنرانی، از هر نفر ۵ سکه مطالبه کرد!


👆✊️👈مردم کنجکاو شدند که ملا چه چیز با ارزشی برای گفتن دارد!


بهشت را به مردم می فروختند

🌾 🍁درقرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. 

🌾☘️ فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد…

🌾 🍂به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:
قیمت جهنم چقدره؟


چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که...

🌟🍃 با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه!

🌟🍃 رختخواب خرید ولی خواب نه!

🌟🍃 ساعت خرید ولی زمان نه!

🌟🍃 می توان مقام خرید ولی احترام نه!

🌟🍃 می توان کتاب خرید ولی دانش نه!

🌟🍃 دارو خرید ولی سلامتی نه!

🌟🍃 خانه خرید ولی زندگی نه!

و بالاخره 
🌟🍃 می توان قلب خرید، ولی عشق را نه...


بهلول

🍁 روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی بالایش صدا زده گفت: 
ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟

✋️ بهلول :  برو، تمباکو بخر!


کلاس شطرنج

☘️وقتی بچه بودم کلاس شطرنج می رفتم،

 🍃مربی شطرنج مون همیشه می گفت، وقتی که تنهایی اگه می خوای فقط خودت رو سرگرم کنی برو سراغ تخته نرد یا منچ، و با شانست بازی کن،


« 1 2 3 4 5 » صفحه:
هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی