روزی مردی تاجر یک دلار در جعبهی مقابل گدایی انداخت که مداد میفروخت و با عجله به سمت ایستگاه رفت و سوار قطار شد.
اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید
با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید
در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید
خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید
اما ناگهان از قطار پیاده شد و چند مداد از داخل جعبهی مرد گدا برداشت و گفت:
«امیدوارم از این کار من بدت نیامده باشد. تو هم مثل من یک تاجری. داری چیزی میفروشی که قیمتش بسیار عادلانه است.»
سپس دوباره با عجله به طرف ایستگاه رفت و سوار قطار بعدی شد.
چند ماه بعد، در یک مناسبت اجتماعی، مردی بسیار باشخصیت و شیکپوش نزد تاجر رفته و خود را معرفی کرد و گفت:
«شاید مرا به خاطر نداشته باشید، ولی من هیچ وقت شما را از یاد نمیبرم. شما عزت نفس از دست رفتهی مرا به من برگرداندید. من گدایی بیش نبودم. شما از راه رسیدید و گفتید که من هم به نوبه خودم یک تاجرم».
ثبت نام و عضویت میز کار