در روزگاران دور شخصی عمه مهربانی داشت. روزی از عمه خود پول قرض می خواهد و عمه با خوش رویی به او می گوید: برادرزاده عزیزم! برو گوشه قالی را بلند کن. زیر آن چند سکه است، بردار و کار خود را راه بینداز. جوان هم خوشحال و خندان سکه ها را برداشته و به راه خود می رود.
اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید
با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید
در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید
خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید
بار دیگر جوان در تنگنای مالی گرفتار می شود و به یاد عمه خود می افتد و به خانه او رفته و مجدداً طلب قرض می کند. عمه با همان روی خوش و لحن مهربان به او می گوید: عزیزم ! برو همان گوشه قالی را بلند کن و سکه ها را بردار. جوان با خوشحالی به سوی قالی می رود، ولی وقتی آن را بلند می کند، سکه ای نمی یابد! با تعجب می گوید ، عمه جان اینجا که سکه ای نیست؟ و عمه او در پاسخ می گوید: عزیزم ! سکه ها را سرجایش گذاشتی که حالا می خواهی برداری؟
ثبت نام و عضویت میز کار