مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
- جرج ازخانه چه خبر ؟
اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید
با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید
در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید
خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید
خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد .
- سگ بیچاره پس او مرد. چه چیر باعث مرگ او شد ؟
- پرخوری قربان !
- پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت ؟
- گوشت اسب قربان و همین باعث مرگ او شد.
- این همه گوشت اسب از کجا آوردید ؟
- همه اسب های پدرتان مردند قربان !
- چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان همه آنها از کار زیادی مردند .
- برای چه اینقدر کار کردند؟
- برای اینکه آب بیاورند قربان !
- گفتی آب؛ آب برای چه ؟
- برای انکه آتش را خاموش کنند قربان !
- کدام آتش را ؟
- آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد .
- پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود ؟
- فکرمی کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان !
- گفتی شمع؟ کدام شمع ؟
- شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !
- مادرم هم مرد ؟
- بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !
- کدام حادثه ؟
- حادثه مرگ پدرتان قربان !
- پدرم هم مرد ؟
- بله قربان مرد. بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت .
- کدام خبر را ؟
- خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان خواستم خبرها را هرچه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
ثبت نام و عضویت میز کار