تبلیغ شماره 1

یکی یه خربزه می خره ببره خونه توی راه وسوسه میشه که خوبه خربزه رو ببرم به رسم بزرگون گوشتشو بخورم و باقیشو کنار بگزارم تا اگر کسی از اینجا رد شد فکر کنه که خانی از اینجا گذشته و گوشت خربزه رو خورده و پوستش رو انداخته اینجا.

به این نیت گوشت خربزه رو خورد خواست پوستش رو دور بندازه که با خودش گفت:بهتره پوستش رو هم گاز بزنم تا مردم فکر کنن نوکری هم بوده.

پوست خربزه رو گاز زد و خواست پوست نازک شده رو دور بندازه که به این فکر افتاد که پوست خربزه رو هم بخوره تا مردم بگن نه خانی اومده و نه خانی رفته.

 

 

 
 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی