تبلیغ شماره 1

یک کشاورزی باقالی زیادی برداشت کرده بود و کنار آنها خوابیده بود.

یک قلدری آمد و بنا کرد به پر کردن خورجین.

کشاورز بلند شد که جلوی قلدر را بگیرد که با هم گلاویز شدند. قلدر یک چاقو برداشت و به کشاورز گفت: من می خواستم فقط خورجینم را پر کنم حالا که اینجور است می کشمت و همه را میبرم.

صاحب باقالیا که دید از پس قلدری برنمی آید گفت: حالا که پای جون در میان است برو خر بیار باقالی بار کن.

 

 

 
 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی