👟مرد سالخورده ای بیماری افسردگی شدید داشت .
🚩 او دارای ثروت زیادی بود .
💮 هیچ پزشکی قادر نبود او را معالجه کند و او حالش هر روز بدتر میشد.
👒 یک روز پزشکی پیدا شد و گفت من قادرم حال پیر مرد را خوب کنم.
☀️ همه پرسیدند: چطور؟
اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید
با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید
در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید
خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید
🌂 او جواب داد : اگر پیراهن مرد خوشبختی را تن او کنید او معالجه میشود.
👛 پسر مرد بیمار تعداد افراد زیادی را به کار گرفت که در تمام شهرها به دنبال یک خوشبخت واقعی بگردند.
🌤 ولی هیچکس صد در صد خوشبخت نبود . آنکه پول داشت بیمار بود، آنکه سالم بود در فقر دست و پا میزد، آن شخص که سالم و ثروتمند بود زندگی بدی داشت ،آن شخص که مشکلی نداشت مسایل کوچک را بزرگ میدید و ناراضی میشد...
🎒 خلاصه همه آدمها از چیزی به شدت گله میکردند.
🕶 یک شب پسر مرد بیمار داشت از کنار کلبه ای رد میشد که شنید شخصی دارد میگوید:
🍄 خدا را شکر کارم تمام شده، سیر نان خورده ام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم چه چیز دیگری میتوانم بخواهم؟
🌴 پسر مرد پولدار فوری تصمیم گرفت به قیمت بسیار بالایی پیراهن مرد را بخرد تا تن پدر کند . ولی وقتی در زد و مرد در را باز کرد او از شدت فقر اصلا پیراهنی نداشت که به تن کند ولی با اینحال شکرگزار زندگی و خدا بود.
ثبت نام و عضویت میز کار