تبلیغ شماره 1

👟مرد سالخورده ای  بیماری افسردگی شدید داشت . 

🚩 او دارای ثروت زیادی بود .

💮 هیچ پزشکی قادر نبود او را معالجه کند و او حالش هر روز بدتر میشد.

👒 یک روز پزشکی پیدا شد و گفت من قادرم حال پیر مرد را خوب کنم.

☀️ همه پرسیدند: چطور؟

🌂 او جواب داد  : اگر پیراهن مرد خوشبختی را تن او کنید او معالجه میشود.

👛 پسر مرد بیمار تعداد  افراد زیادی را به کار گرفت که در تمام شهرها به دنبال یک خوشبخت واقعی بگردند.

🌤 ولی هیچکس صد در صد خوشبخت نبود . آنکه پول داشت بیمار بود، آنکه سالم بود در فقر دست و پا میزد،  آن شخص که سالم و ثروتمند بود زندگی بدی داشت ،آن شخص که مشکلی نداشت مسایل کوچک را بزرگ میدید و ناراضی میشد...

🎒 خلاصه همه آدمها از چیزی به شدت گله میکردند.

🕶 یک شب پسر مرد بیمار داشت از کنار کلبه ای رد میشد که شنید شخصی دارد میگوید:

🍄 خدا را شکر کارم تمام شده، سیر نان  خورده ام و میتوانم دراز بکشم و بخوابم  چه چیز دیگری میتوانم بخواهم؟

🌴 پسر مرد پولدار فوری تصمیم گرفت به قیمت بسیار بالایی پیراهن مرد را بخرد تا تن پدر کند . ولی وقتی در زد و مرد در را باز کرد او از شدت فقر اصلا پیراهنی نداشت که به تن کند ولی با اینحال شکرگزار زندگی و خدا بود.

 

 
 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی