تبلیغ شماره 1

گویند ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.


🌟 مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.

🍃 ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. 

🍂 ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»


🍃 ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟»


🍂 ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»


🍃 شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت:

«چه کسی را در جهنم دیدی؟»


🍂 ذغال‌فروش حاضرجواب گفت:
«این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.»


🍃 شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:
«مرا آنجا ندیدی؟»


 🌟 ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. 

🍂 پس گفت:
«اعلاحضرتا، حقیقتش این است که من تا ته جهنم نرفتم! »

 
 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی