گویند ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد.
🌟 مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
اعتبار هدیه بگیرید و مشارکت کنید
با اعتبار هدیه، از خدمات ویژه استفاده کنید
در بازارکار حسابداری و مالی بدرخشید
خدمات مالی و حسابداری خود را معرفی کنید
🍃 ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد.
🍂 ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
🍃 ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بودهای؟»
🍂 ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
🍃 شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت:
«چه کسی را در جهنم دیدی؟»
🍂 ذغالفروش حاضرجواب گفت: «این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.»
🍃 شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»
🌟 ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است.
🍂 پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقتش این است که من تا ته جهنم نرفتم! »
ثبت نام و عضویت میز کار